دنیای بی تو
4 سال پیش

نه، دنیای خوبی نیست، بعد از تو همه چیز تغییر کرده، دیگر این طلبه ی درس خوانده ی صرف و نحو از بر کرده حرف زدن نمیداند، خطیب جوان بالای منبر خیلی وقت است نفسش را پایین کشیده از هرچه موعظه و نصیحت است، حالا گوشه ی حجره افتاده این مُبلغِ خاک غربت چشیده و به دلش نمینشیند هوای هرچه غیر تو، سال ها سینه سوخته بود حالا شرح صدر میطلبد به دعای قنوتش، به سینه‌ی تنگش! خوب و بد همه را فراموش کرده! چهل مومن که به سختی پیدا میشود، حالا به قنوت نیمه‌ی شب، به دعای سحر، فقط اسم تو را چهل بار تکرار میکند. قبضه تسبیح را که به دست میگیرد فقط ذکر یا عاشق و یا معشوق به لبش مینشیند. نه، اصلای دنیای خوبی نیست، به قرآن و به تسبیح، جواب همه استخاره ها بی تو بد است! دلشوره میگیرد این دل بی دلبر خود، ببین چه کرده ای با این مومنِ خدا، با این عبدِ آلوده، که گوشه نشین خرابه‌ی دنیا شده، صبح به صبح، بین الطلوعین، عبا را به کولش میکشد و قلبش را به زیر بغلش میزند و مینشیند پای موعظه استاد. حالا هرچه بگویند که آقا تو را چه به عشق و عاشقی! بنشین سر درس و بحثت! فایده نمیکند. آخر خودت میدانی طعم جنون که زیر لب مجنون برود، دیگر خدا را بنده نیست! چگونه قرار بگیرد دلی که دلشوره طوفان دارد؟چه نقش ها که به ساحل خیال کشیده بود که موجِ عدمت همه را به دریای فراموشی برد، چه مسیرهایی که پی جای پای تو دویده بود، که نبودنت مقصد آن شد .. بعد از تو اما همه چیز تغییر کرد، همه درگیر خویش شده اند، حدیث، حدیثِ نفس است و دنیا بر مدار خودخواهی اهل باطل می چرخد، اینجا ماه و روزها برای رسیدن به تو عجله ای ندارند ، اینجا کوچه ها برای تو آبپاشی نمیشود، گل ها بدون تو هم شکوفه میکنند، باران که انگار نه انگار که عاشقی پشت پنجره ای نشسته، بی رحمانه می بارد! هوا کم کم سرد میشود، من اما هنوز یاد تو را گرم به آغوش گرفته ام. نه، دنیای خوبی نیست آدم ها از دور هم زیبا به نظر نمی آیند، از نزدیک که ابداً ، بوی تعفنِ محبت های تصنعی شهر را برداشته، نگاه ها از حسادت لبریز و دل ها از کینه سرشار. اینجا هوا مملو از نبودنت شده است و منّ تنها مانده ام، حالی شبیه دنیایِ علی(ع) بعدِ فاطمه(س) …

 

سید مصطفی موسوی

چهارِ صفر هزار و چهارصد و سی و نه
میدان خراسان، کوچه زیبا