غربت علی
2 سال پیش
تصور کن با همهی اصل و نسبی که داری، با آن سابقهی درخشان، پشت سرت حرف در بیاید، نه یک نفر و دونفر بلکه یک شهر تهمت بزند و دروغ بگوید شهر به شهر! تو اول مسلمانی، اما آنها که از دین فقط خم و راست شدنش را یاد گرفتهاند نماز و روزهات را قبول نکنند! قرآن ناطق تویی اما قرآنت را باور نکنند! فکر کن بالای تمام منبرهایی که به برکت وجود تو برپا شده و از کوچه و خیابانهایی که تو ایمن کردهای، نقل هر مجلسی لعنِ اسم تو باشد!
در گرمای خرماپزان، نخلستان آباد کنی و چاه حفر کنی و عرقت هنوز خشک نشده کاغذ و قلم بیاوری به نام مردم بزنی! از مردم اما فقط زخمزبان پس بگیری. سالها جنگیده باشی برای امنیت قبیله و عشیره و مسلمان و یهودی اما شمشیرهای زهرآگین علیه تو باشد! محاسنت را در راه خدا سفید کرده باشی و خط به خطِ چین و چروکهای صورت و زخمهای تنت فریاد بزند که تو خودخواه نیستی و فقط برای خودت زندگی نکردهای اما بگویند از بیتالمال بردهای و خوردهای!
درد است آنهایی که پدرانشان مشخص نیست تو را خدانشناس بخوانند! تویی که در خانهی خدا به دنیا آمدی و در خانهی خدا به شهادت رسیدی! اهل حرف نه که در عمل مرد باشی و حرفها و دردهایت را جز چاه و محراب مسجد کوفه و ریگهای بیابان احدی نشنیده باشد..
غربت را نمیشود خواند، باید چشید به خدا! غربت آن است که مرد جنگی را نه در میدان نبرد و رو در رو، که در خفا و بیهوا زدهاند! مثل آن روز که درب خانه را آتش و پهلوی همسر و فرزند پا به ماهش را..
الا لعنت الله علی القوم الظالمین
سید مصطفی موسوی
۲۱ رمضان ۱۴۴۳