جامونده
3 سال پیش

ما را یادتان رفته به والله! امشب لابد در اعلی علیین حلقه زده‌اید دور حسین علیه‌السلام،

که دست به سرتان می‌کشد و می‌گوید: ” چه خوب که دنیا را دست به سر کردید، و وقتی همه رفتند شما ماندید”

و اشک از گوشه‌ی چشمانِ خونینِ حسین بن علی بن ابیطالب جاری می‌شود

روی لبخندش و شما می‌خندید و شما می‌گریید‌!
مادرش فاطمه ایستاده، چادرِ سوخته به رو می‌کشد و روی خاکی شما را نوازش می‌کند

و می‌گوید:” چه خوب که آتش شهواتِ دنیا شما را نسوزاند! “

و ما اینجا آتشِ حسرت‌های به دل مانده را خاموش میکنیم و فقط می‌گرییم!
زینب سلام‌الله‌علیها گوشه‌ای نشسته، دور تا دورش، همه مَحرم اند!

آرام می‌گوید:” چه خوب که شما تنهایمان نگذاشتید” و ما به تنهاییِ خودمان و دنیایمان نگاه می‌کنیم.
او به حسین چشم دوخته لابد، به دخترک سه ساله که آرام است. رقیه خاتون می‌دود میانِ خیلِ شما و خیال می‌کند که

اصلا شامی نبود، کسی فریاد نزد، کسی آتش نسوزاند، خیال می‌کند کودک است هنوز! مویی سپید نشده هنوز.

و صدا میزند شما را به اسم، که دخترکانتان در دنیا حالش خوب است خیالتان راحت سربازان حسین!
ما را فراموش کرده‌اید به والله! بامعرفت‌ها، مشتی‌ها، مرتضی کریمی! مجید قربانخوانی! محمد آژند! و هر شهیدی که روزی ما کنارتان بودیم،

ما با شما دویدیم و شما رسیدید، والله بدانید ما زمین خورده‌ایم! اصلا شما نه، شما نمی‌دانید! به عباس بگویید که او می‌داند زمین خوردن یعنی چه..

به او بگویید دست ما را بگیرد! به هرکه آن دنیا دستتان رسید بگویید تا از دست نرفته‌ایم خودش را برساند!

اصلا خیال کند ما هم شمر، ما هم یزید، ما بدِ عالَم! دریابید تو را به عزیزتان قسم..

سید مصطفی موسوی
شب عاشورای ۱۴۴۳