زنده‌ای؟
3 سال پیش

دوستت دارم، ای کاش میشد این را به زبان نیارم، کاش میتوانستی ببینی دوستت دارمِ من را! شاید کسی بیشتر از من دوستت داشت، اما من که نمیشود؟ میشود؟ مثل من، جای من، کسی دوستت خواهد داشت؟ آن گونه که من حواسم به تار زلف پریشانت بود که سَهواََ کسی را مست نکنی؛ شرابِ نابِ من! مثل من کسی غم و شادی چشمانت را میفهمد؟ تو را به خدا بیا بگو که هر که غیر من، تو را حس میکند؛ بوی بهارِ نارنجِ من! بی آن که بگویی حرف از دهانت میخواند؟ اصلا هرکه بیاید، جای من را پر میکند؟ شاید در نقش خودش بنشیند، شاید خوب برایت دلبری کند، شاید خوب بلد باشد محبت کند، اما کسی مثل من دیوانگی برایت نمی آورد! کسی هیجان به دلت نمینشاند. کسی مثل من دیوانه نخواهد زیست، کسی مثل من دیوانه نخواهد مُرد. مردم خوب یاد گرفته اند زنده بمانند اما کدامشان خوب زندگی میکند؟ زندگی که فقط نفس کشیدن و روز را به شب رساندن نیست. دیوانگی میخواهد جانم.. آدم هایی که دیوانگی ندارند برایشان فاتحه بخوان. خدا رحمتشان کند، راستی تو هنوز زنده ای؟ زندگی میکنی؟

نوروز هزار و چهارصد، نامه‌ای به معشوقه‌ای غایب
سید مصطفی موسوی