ضریح آسمان
12 سال پیش

آمده ام، آمدم ای شاه پناهم بده

خط امانی ز گناهم بده

ای حرمت ملجأ درماندگان

دور مران از در و راهم بده

لایق وصل تو که من نیستم

اذن به یک لحظه نگاهم بده

لشگر شیطان به کمین من است

بی کسم ای شاه پناهم بده

………………………………….

داستان ضامن آهو:

صیادی در بیابانی قصد شکار آهویی می ‌کند و آهو شکارچی را مسافت زیادی به دنبال خود می ‌دواند و عاقبت خود را به دامن حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام که اتفاقاً در آن حوالی تشریف‌ فرما بوده است ، می ‌اندازد .
صیاد که می ‌رود آهو را بگیرد ، با ممانعت حضرت رضا علیه السلام مواجه می ‌شود . ولی چون آهو را صید و حق شرعی خود می ‌داند ، در مطالبه و استرداد آهو مبالغه و پافشاری می‌ کند . امام حاضر می‌ شود مبلغی بیشتر از بهای آهو ، به شکارچی بپردازد تا او آهو را آزاد کند . شکارچی نمی ‌پذیرد و به عرض می ‌رساند : الا و بالله ، من همین آهو را که حق خودم است ، می ‌خواهم و لاغیر … و آن وقت آهو به زبان می ‌آید و سخن گفتن آغاز می ‌کند و به عرض امام می ‌رساند که من دو بچه شیری دارم که گرسنه ‌اند و چشم به ‌راه ‌اند که بروم و شیرشان بدهم و سیرشان کنم .
علت فرارم هم همین است و حالا شما ضمانت مرا نزد این ظالم بفرمایید که اجازه دهد بروم و بچگانم را شیر دهم و برگردم و تسلیم صیاد شوم … حضرت رضا علیه السلام هم ضمانت آهو را نزد شکارچی می ‌فرماید و خود را به صورت گروگانی در تحت تسلط شکارچی قرار می ‌دهد . آهو می ‌رود و به‌ سرعت باز می ‌گردد و خود را تسلیم شکارچی می‌ کند .

شکارچی که این وفای به عهد را می ‌بیند ، منقلب می‌ گردد و آن گاه متوجه می‌ شود که گروگان او ، حضرت علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه است . بدیهی است فوراً آهو را آزاد می ‌کند و خود را به دست و پای حضرت می‌ اندازد و عذر می‌ خواهد و پوزش می‌ طلبد . حضرت نیز مبلغ زیادی به او مرحمت می ‌فرماید و به ‌علاوه ، تعهد شفاعت او را در قیامت نزد جدش می‌ کند و صیاد را خوش دل روانه می ‌سازد . آهو هم که خود را آزاد شده حضرت می‌ داند اجازه مرخصی می‌ طلبد و به سراغ لانه و بچگان خود می‌ دود .