هر روز پامیشی صبونه میخوری؟
یه روز نخور. بذار دستات بیاختیار بره روی شکمت.
ناهار؟ نخور! یا اون غذای هر روز خونه رو نخور. عصرونه که شوخیه.
شام چی؟ شام میل نکن بزرگوار.
بذار فردا صبح از گرسنگی از خواب پاشی و ضعف کنی.
کاپشنت گرمت میکنه؟ دوسِش داری؟ بهت میاد؟
یه روز نپوش. لباس کمتر بپوش! بذار سرما بزنه به استخونت. دستکش؟
بذار بندِ اولِ انگشتات از سرما کبود بشه و وسطِ انگشتات سیفید و توکِ دماغت سرخ
پول داری اسنپ میگیری؟ مثلِ دخترِپادشاه یا شبیه آقاشیکها میشینی عقب
بخاری گرم و ته مسیرم ازت تشکر میکنه بابت پرداخت نقدی و… اسنپ؟
یه بار نگیر. تمام مسیری که با تاکسی و اتوبوس میشه رفت پیاده برو. پیاده برو و فکر کن..
بالاخره تو کارت بانکیت کم و زیاد یه پولی هست. یه بار که میری خرید با فروشنده چونه بزن
ازش خواهش کن نسیه بده و وقتی نداد و
اخم کرد و جنس رو از جلوت برداشت و در خروج رو نشونت داد، خوب به چشماش نگاه کن!
زحمت کشیدی چندسال، یه درسی خوندی، یه شغلی داری. وقتی صدات میزنن
معلمی، مهندسی، آقا دکتری، حاجاقایی، جنابسروانی، رییسی یا اون کارمند قدیمیه
که همه ازش حساب میبرن هستی بالاخره. کم و زیاد یه کسی هستی واسه خودت. یه روز نباش! هیچی نباش..
از جایگاهت هرچقدر اگه بالاست بیا پایین. یا اگه پایینه بیا پایینتر.. نترس… بیا عزیزم
چرا؟ دیوانهایم؟! نه دور از جون..
میدونی؟ به نظرم باید غذا نخوریم که گرسنگی رو بچشیم! سرما بکشیم
که بفهمیم اونی که این روزا لباس گرم تنش نیست چی از سرما میکشه!
پیاده بریم که دردِ کف پا و زانو رو بدونیم! دستخالی از فروشگاه بیایم بیرون
تا بفهمیم عرقِ شرم و حسرت چی به سر آدم میاره
نذاریم یه روزایی عنوانی قبل اسممون بذارن! آخه وقتی بمیریم میشیم فلان ابن فلان!
این اسم و رسمها تا قبلِ قبر کاربرد داره عزیزجان..
شاید پیش خودت بگی من اینارو چشیدم! اینا دیگه واسه من خاطرهست!
هرچقدر هم که کمبود داشته باشی یه سطحی از رفاه رو داری، کم یا زیاد.
من فکر میکنم این دردهایی که بالا گفتم رو باید مدام بکشیم.
کم یا زیاد. شاید هر روز، شاید هر هفته!
چون آدم زود یادش میره دردِ بقیه رو و وقتی یادش بره،
دنیا میشه همین لجنزاری که میبینیم..
سید مصطفی موسوی
۲۶ آذر ۹۹ ، اتوبان یادگار امام