منتظر نیستیم
3 سال پیش


بچه‌ها را دیده‌اید از ذوقِ گرفتنِ اسباب‌بازی‌ای، گاهی حتی بی‌ارزش‌تر ار آن، مثلا پفکی یا #لواشک و آلوچه‌ی قرمز و ترشی‌، این پا و آن پا می‌کنند و آب دهانشان مثل الانِ شما که بزرگید، راه می‌افتد؟

شده کسی زنگ بزند بهتان، و پشت گوشی سراسیمه بگوید بیا! سریع بیا! و شما ندانید چطور هرکاری که دارید رها می‌کنید و می‌دوید و هرطور شده خودتان را به او که صدایتان زده می‌رسانید؟

دیده‌اید بچه‌ای زمین می‌خورد، مادر می‌داند چیزی نشده اما از زمین‌خوردنش، از کبود شدن صورتِ نازش، از اشک‌ِ چشم‌های کوچکش، به گریه می‌افتد؟

#روزه گرفته‌اید؟ اگر نه، روزه‌دارها را دیده‌اید لابد، آن دقایق مانده به ربنای #شجریان و اذانِ ملکوتیِ موذن‌زاده، رنگ به رخ و روح به جان‌شان نمانده‌ و ترکِ لب‌هایشان بی‌آن‌که بگویند داد می‌زند که مومنی برای خدا کاری کرده است.

جلسه #خواستگاری رفته‌اید؟ یا نه بالاخره یک روز شاید حتی در کودکی نگاهِ دخترکی‌ به شما افتاده و ته دلِ کوچکِ کودک و جوانتان را لرزانده است؟ تصور کرده‌اید اگر نگاهش به شما افتاد و حرفی گفت چه باید جوابش بدهید؟

اندازه‌ی پفک که برای بچه‌، شوق نداریم. صدا زدن و دعاهایش ما را سراسیمه نکرده. قدر زمین خوردن کودکی از ته دل برایش گریه نکرده‌ایم. به قدرِ ترکِ لب‌های روزه‌دار نشانی از #انتظار در ظاهرمان نیست. عاشق و #معشوق می‌فهمیم اما برای معشوقِ حقیقیِ زمین و زمان، این‌ها را خرج نمی‌کنیم.

مثال زیاد است دورتان بگردم، من خوب و شما بد هم راه نینداخته‌ام نعوذبالله. همه‌ی شما خوبید، شما که روزی در کودکی، قد و نیم‌قد در صف مدرسه از ته دل داد زده‌اید:”آقا‌ بیا” و روزی که مهدی موعود، تنها منجی موجود، مثل پدری محبوب ظهور کند، همه‌تان دوباره مثل کودکی قد می‌کشید و سینه را جلو می‌دهید رو به روی ثمره‌ی دعاهایتان و لب‌ها را متبسم و حنجره‌ها را خرج می‌کنید که به یُمن حضورش صلوات‌..

#سید_مصطفی_موسوی
نیمه‌ی شعبان ۱۴۴۳