داستان کربلا

ای بسیجی، نـی نــــواز نـاز مـــن   نـی نــواز از هــر پــی آواز مــــن کاش می شدغصّه را پی می زدی   با تفنگت یک کمی نی می زدی کاش می شدچندشب ها این قلم     بـا پیاده جبهـه را مـی زدی قــدم جوهر از خــون شهیدان می گـرفت      یــادگـاری بهر درمــان مـی گـرفت چند سالی ما همه […]

ادامه مطلب
ضریح تو

ای اسب بی سوار از اینجا گذر نکن   با خون یال خویش غـمی بیشــتر نکن بگذار این امید بمانـد بــه کــودکــان   بر کودکان حکایت مرگ پـــدر نـکــن از خیمه ها که میگذری شیهه ای نکش   این زخم تازه را به کسی تازه تر نکن زینب امید داده بــه طــفلان بــی پــدر   […]

ادامه مطلب
مصباح

نوشته است سمت یمین عرش خدا  ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین کوی دل با کاروان کربلا دارد حسین ازحریم کعبه جدش به اشک شست دست مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین می برد در کربلا هفتاد ودو ذبح عظیم بیش از این ها حرمت کوی […]

ادامه مطلب
حجاب فاطمی

 در خیابان چهره آرایش مکن            از جوانان سلب آسایش مکن زلف خود از روسری بیرون مریز               در مسیر چشم ها افسون مریز یاد کن از آتش روز معاد                        جلوه ی گیسو مده در دست باد خواهرم دیگر تو کودک نیستی              فاش تر گویم عروسک نیستی خواهرم،این لباس تنگ چیست؟        […]

ادامه مطلب
سرباز تو

  خنده و طعنه به اشعار و شعارم بزنید تیر غم بر دل دیوانه و زارم بزنید در حمایت ز امامم علی خامنه ای می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوم میثم تمار به دارم بزنید …………………………………………….. طرح نوشت:         سعی کن بسیجی باشی ،صد البته که لیاقت میخواهد….

ادامه مطلب