گفتهاند دولت جنگزده مرزها را بسته و گفته هرکه مرد است باید بماند و فقط زنها و بچهها میتوانند پناهنده شوند. با خودم گفتم آن جنس مذکر که در این شرایط میخواهد خاک و خانهاش را بگذارد و برود مگر مرد است؟ و یادم افتاد به آن روز که سید فرشید رفت بالای میدانِ پادگان انارکی و فریاد زد پیرمردهای بالای چهل و پنج سال نمیتوانند بیایند! خودم دیدم که همهی ریشسفیدها مثل بچهها عصبانی شدند و همهمه کردند! سید گفت بهشت جای پیرمردها نیست دلتان را صابون نزنید! و پیرمرد کناری که تعجب کرد گفتم نگران نباش پدرجان! در بهشت آنقدر حوری از سر و کولتان بالا برود که شما هم جوان بشوید…