شهر جای ماندن نیست

شهر اگر جای ماندن بود که آقا سید مرتضی آوینی میماند، نه آن که روی خاک‌های فکه معراج برای خودش بسازد و پر بکشد از سیاره‌ی رنج! درس و دانشگاه اگر قرار بود رفاه و سعادت بدهد که آقا مصطفی چمرانِ…

ادامه مطلب
حجت آخر ما

حجت برای ما تمام است! دیگر هیچ چیز نمانده، همه ی گفتنی ها را آوینی گفت، همه ی مرثیه ها را آهنگران خواند، همه ی فریادها را خمینی بر سر آمریکا کشید، همه ی خون دل ها را خامنه ای خورد ،همه ی فحش ها و ناسزاها را بهشتی شنید، همه ی اسارت ها را متوسلیان کشید، همه ی خاکها را پازوکی به دنبال معشوقه ها تفحص کرد…

ادامه مطلب
از جهان نمیترسی؟

‌‌ به ما که هنوز پشت لبمان سبز نشده بود گفت” آمده‌اید حوزه چه کنید؟!” بعد عمامه را روی سرش گذاشت، دستی به ریش‌ها کشید و گفت “میخواهید ریش‌هایتان که رنگ عمامه‌تان شد شما را به چه بشناسند؟” نگفتیم آمده‌ایم دکتر و مهندس بشویم. عبا را روی کولمان کشیدیم و فکر کردیم که باید چه […]

ادامه مطلب