دل‌تنگی

اعوذبالله از دلتنگی پاییز. از سوز سرمای غریب‌کشِ شهرها. از اشکِ گرم چشم‌ها که رد می‌اندازد روی صورت سیلی خورده از سرما. خدایا، این غروب‌های پاییز خدشه‌ای به رحمانیتتان وارد نکند دورتان بگردم؟
اگر در این چندمیلیارد نفر اِنس و جن و مخلوقاتت، ما اصلا به حساب بیاییم

ادامه مطلب
بی ‌لیلی

چه شب‌ها که خیابانِ انقلاب را قدم زده‌ام بی‌آنکه حتی نگاهم به نگاهِ مردان و زنانِ عبوری بیفتد! راستش را بخواهی میترسم از آن‌که مردی را دست در دستِ معشوقه‌اش ببینم، از آن‌که جوانی را ، عاشقی را ، دلّبری را ، کسی را ببینم که به آغوش کشیده کَس دیگرش را، یا ببینم غرق […]

ادامه مطلب
پیرمرد عزیز

به چشم‌هایِ خمینی‌اش‌ که نگاه میکردی از بی‌خوابی قرمز شده بود، آن‌قدر بیداری کشیده بود که هروقت اراده میکرد چشم‌هایش را میبست و از شدت خستگی بیهوش میشد.. برای دست‌هایش فرقی نداشت که دخترک یتیمی را که از چنگال داعش نجات میدهد شیعه‌ است یا سنی؟ اصلا مسلمان است یا غیرمسلمان؟ برای سیل خوزستان که […]

ادامه مطلب