یک دختر و آرزوی لبخند که نیست یک مرد پر از کوه دماوند که نیست یک مادر گریان که به دختر می گفت: بابای تو زنده است ، هرچند که نیست
ای بسیجی، نـی نــــواز نـاز مـــن نـی نــواز از هــر پــی آواز مــــن کاش می شدغصّه را پی می زدی با تفنگت یک کمی نی می زدی کاش می شدچندشب ها این قلم بـا پیاده جبهـه را مـی زدی قــدم جوهر از خــون شهیدان می گـرفت یــادگـاری بهر درمــان مـی گـرفت چند سالی ما همه […]
نوشته است سمت یمین عرش خدا ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین کوی دل با کاروان کربلا دارد حسین ازحریم کعبه جدش به اشک شست دست مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین می برد در کربلا هفتاد ودو ذبح عظیم بیش از این ها حرمت کوی […]
در خیابان چهره آرایش مکن از جوانان سلب آسایش مکن زلف خود از روسری بیرون مریز در مسیر چشم ها افسون مریز یاد کن از آتش روز معاد جلوه ی گیسو مده در دست باد خواهرم دیگر تو کودک نیستی فاش تر گویم عروسک نیستی خواهرم،این لباس تنگ چیست؟ […]
اگر که دل شکسته اى حسین را صدا بزن اگر ملول و خسته اى حسین را صدا بزن در این بهار معرفت پرستوى بهارى بام اگر چه پر شکستهاى حسین را صدا بزن سحَر شد و سپیده زد چرا تو همچو مرغ شب لب از ترانه بسته اى حسین را صدا بزن تو سر به […]
محرم ماه الفت با جنون است چراغ کوچه هایش بوی خون است محرم حرمت خون است و خنجر تلاطم می کند حنجربه حنجر دل من فدای دو دست اباالفضل به قربان چشمان مست اباالفضل ربود از همه ساقیان گوی سبقت به چوگان دل ناز شست اباالفضل غم ِ زهرا مرا سوز درون داد دم […]
یالثارات الحسین یعنی امید به ظهور یعنی جواب خونی که ظهر عاشورا ریخته شد داده میشود! یعنی سرهایی که بالای نیزه رفت منتقمی دارد! یعنی آن ظهر و آن چادرهایی که خاکی شد را یک نفر هنوز به یاد دارد!! یعنی آن دو دستی که بر زمین افتاد… ظهور نزدیک است… و ما هنوز اندر […]
هر شب ستاره ای را به زمین می کشند و باز این آسمان غم زده غرق ستاره است ،مادر جان می دانی تو را بسیاردوست دارم و می دانی که فرزندت چقدر عاشق شهادت و عشق به شهیدان داشت. مادر، جهل حاکم بر یک جامعه انسانها را به تباهی می کشد و حکومت های طاغوت […]
صدای آهنگهای غیر مجاز آن قدر بلند است که فریادهای حاج همت در پیچ و تاب اروند جا می ماند و به گوش نمی رسد. صدای قهقه ساعت خوشی ها و لبخند سومی ها ناله های روایت فتحی ها را خفه می کند. غیرت یک شب بی هوا از جیب بعضی مردها می افتد توی […]
کودکی و جوانی پدر مهدی زین الدین کتاب فروش بود و او بیشتر اوقات فراغت خود را در دوران نوجوانی به فروش کتاب و کار در کتابفروشی می گذراند.وی در دوران دبیرستان گرایشات سیاسی پیدا کرد و با آیت الله مدنی روابط نزدیکی داشت. در این دوره مهدی زین الدین به همراه خانواده اش در […]