یک دختر و آرزوی لبخند که نیست یک مرد پر از کوه دماوند که نیست یک مادر گریان که به دختر می گفت: بابای تو زنده است ، هرچند که نیست
ای بسیجی، نـی نــــواز نـاز مـــن نـی نــواز از هــر پــی آواز مــــن کاش می شدغصّه را پی می زدی با تفنگت یک کمی نی می زدی کاش می شدچندشب ها این قلم بـا پیاده جبهـه را مـی زدی قــدم جوهر از خــون شهیدان می گـرفت یــادگـاری بهر درمــان مـی گـرفت چند سالی ما همه […]
محرم ماه الفت با جنون است چراغ کوچه هایش بوی خون است محرم حرمت خون است و خنجر تلاطم می کند حنجربه حنجر دل من فدای دو دست اباالفضل به قربان چشمان مست اباالفضل ربود از همه ساقیان گوی سبقت به چوگان دل ناز شست اباالفضل غم ِ زهرا مرا سوز درون داد دم […]
من کبوتر حرم بودم و دور افتادم… مـــی شود آقــا نگاهـم بکنی؟ میشود یک لحظه هم ما را دعایی بکنی؟ هـر شـــب و روزم دوری از توســـــت میشود آیا دمی بر ما نگاهی بکنی؟ خسته ام از این روزگار دلتنگی ها میشود آقا از آسمان صدایم بکنی؟! شعر از…
گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن عکس یک خنجرزپشت سر پی مولا کشید گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم راه […]
یالثارات الحسین یعنی امید به ظهور یعنی جواب خونی که ظهر عاشورا ریخته شد داده میشود! یعنی سرهایی که بالای نیزه رفت منتقمی دارد! یعنی آن ظهر و آن چادرهایی که خاکی شد را یک نفر هنوز به یاد دارد!! یعنی آن دو دستی که بر زمین افتاد… ظهور نزدیک است… و ما هنوز اندر […]
هر شب ستاره ای را به زمین می کشند و باز این آسمان غم زده غرق ستاره است ،مادر جان می دانی تو را بسیاردوست دارم و می دانی که فرزندت چقدر عاشق شهادت و عشق به شهیدان داشت. مادر، جهل حاکم بر یک جامعه انسانها را به تباهی می کشد و حکومت های طاغوت […]
خون نوشت: مفقود شده بود.جسدش را از روی قرآنی که همیشه همراه داشت شناختند. . . . . . . . . . . . . دریافت طرح در اندازه اصلی: ________________________________________________________ دغدغه: سرزمین کربلا میعاد عشق است کربلای پنج ما فریاد عشق است دلا بشنو حدیث وصل یاران کبوترهای بی بال دو ایوان دلا […]
صدای آهنگهای غیر مجاز آن قدر بلند است که فریادهای حاج همت در پیچ و تاب اروند جا می ماند و به گوش نمی رسد. صدای قهقه ساعت خوشی ها و لبخند سومی ها ناله های روایت فتحی ها را خفه می کند. غیرت یک شب بی هوا از جیب بعضی مردها می افتد توی […]
کودکی و جوانی پدر مهدی زین الدین کتاب فروش بود و او بیشتر اوقات فراغت خود را در دوران نوجوانی به فروش کتاب و کار در کتابفروشی می گذراند.وی در دوران دبیرستان گرایشات سیاسی پیدا کرد و با آیت الله مدنی روابط نزدیکی داشت. در این دوره مهدی زین الدین به همراه خانواده اش در […]