ای اسب بی سوار از اینجا گذر نکن با خون یال خویش غـمی بیشــتر نکن بگذار این امید بمانـد بــه کــودکــان بر کودکان حکایت مرگ پـــدر نـکــن از خیمه ها که میگذری شیهه ای نکش این زخم تازه را به کسی تازه تر نکن زینب امید داده بــه طــفلان بــی پــدر […]
من کبوتر حرم بودم و دور افتادم… مـــی شود آقــا نگاهـم بکنی؟ میشود یک لحظه هم ما را دعایی بکنی؟ هـر شـــب و روزم دوری از توســـــت میشود آیا دمی بر ما نگاهی بکنی؟ خسته ام از این روزگار دلتنگی ها میشود آقا از آسمان صدایم بکنی؟! شعر از…
گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن عکس یک خنجرزپشت سر پی مولا کشید گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم راه […]