خوابش میآمد، دراز کشیده بود کف سرد آهنیِ تویوتا. خونِ گرم پاشیده بود تمام سر و صورت و لباس و شلوارمان. یک نگاهم به مسیری بود که از آن میآمدیم، یک نگاهم به قفسهی سینهاش که مطمئن بشوم هنوز بالا و پایین میرود. بچهتر هم که بودم اینکار را میکردم. وقتی بابا خوابیده بود و خر و پف نمیکرد، میدویدم بالای سرش، نگاهش میکردم که یک وقت نرفته باشد بیخبر. این ترس از رفتنهای بیخبر و آرام، میترساندم، میکشدم! میدانم همه میرویم، همه از دست میدهیم عزیزی را، میدانی؟ ولی هروقت که از دست بدهی انگار زود است…
نمیدانم چرا صورت ما به این رد اشکها عادت نمیکند؟ هربار که قطرهای دل از چشم میبُرد و خودش را رها میکند و به صورت مینشیند هربار غریبه است! گفتهاند یوم الحساب باید جواب پس بدهیم به ذات اقدس اِله. خدا را هزارمرتبه شکر که خود جوارح بدن دهان باز میکنند و گلایه میکنند! ما که از گفتن خستهایم.. البته یحتمل باز این دل، مثل امروز، مثل امشب، مثل هرشب، باز هیچ نگوید! خدایا چه خلق کردهای قربانت بگردم؟ هرچه دل نمیگوید، چشم دهن لقی میکند! دل، دخترک محجوبِ سربهزیر است که چادر به دهان میگیرد و ریزریز میخندد و…
همین حالا که شب است، کسی دزد، وجدانش را خوابانده و بالا میرود از دیواری و ضربان قلبش بالا میزند لابد. در همین دل سیاه شب، کسی عاشق، روسفید صورتش را لابهلای گیسوان پریشان معشوقی لپگلانداخته پنهان میکند و نگاه میدزدد. همین حالا که درست همه جا را سکوت گرفته دختری با صدای آرام، کلماتی آرامتر قربان صدقهی پسری میرود تا ضربان قلبش را آرام کند به جبرانِ روز که همهاش محبت شنیده است لابد و نازش را کشیدهاند و خریدهاند جنابِ مَحرمشان…
فرمود هرچه عقل را زائل کند حرام است. و از آن است شراب و شهوت. گفتم شانهی یار چه؟ از پشتِ عینکِ دستهی چوبی قهوهای سوختهاش، نگاه عاقل اندر سفیه به منِ مجنون کرد و هیچ نگفت. هیچ نگفت و البت که زیاد گفت! دانههای تسبیح تربت زیر دستان چروکیدهاش به حساب میرفت و به حساب نمیآورد حالِ دلِ عشاق را. گفتم حاجشیخ! حسابِ روزهای غمدیده که حالمان به شود را از دست دادهایم!
سال نو مبارک اما، به ما این شیرینیها را غالب نکنید. دهان ما جز به بردن نامش تَر نمیشود. سبزه و دشت و چمن برای خودتان، ما جز به بوی موی یار، بهار نمیشنویم. برای خاکِ غربتزدهی سینهمان، بارانِ بوسههای پر از خنده بیاور خدایا. راستی هر دست محجوبی که به گردن محبوبی رفت، مثل دستی که به درگاه عرش عظیمت، قنوتِ دعا گرفته، تا کن.اجابت کن دعای هرکه معشوقه…